مجله خط خطی:

* 20 روز قبل از امتحان


 فرجه شروع می شود. شما برنامه ریزی خود را برای مطالعه روی کاغذ پیاده می کنید.

* 15 روز قبل از امتحان

 از آنجایی که برنامه ریزی کردن بسیار شیرین تر از درس خواندن است، شما ترجیح می دهید همچنان برنامه ریزی کنید.

* 14 روز قبل از امتحان


 شما را به زور از پای برنامه ریزی بلند می کنند و به درس خواندن می گمارند!

* 12 روز قبل از امتحان

 10 تا درس دارید و نمی دانید کدام را بخوانید. اصلا کابوس این 10 تا درس شما را رها نمی کند. هر چه هم بین درس ها ده، بیست، سی، چهل می کنید، آن درس سخت تر انتخاب می شود! تصمیم می گیرید برای رها شدن فکرتان، کمی بازی کامپیوتری انجام دهید.

* 10 روز قبل از امتحان


شما در بازی pes به مراحل پایانی مسترلیگ master league رسیده اید.والدین علت درس نخواندنتان را جویا می شوند و شما هم خیلی جدی می گویید تیماگر این فصل قهرمان نشود جواب طرفداران را چه کسی خواهد داد؟ شما می دهید؟! چیه؟ شهرداری شووومایی؟

طنز؛ روزشمار ایام امتحانات!

* 8 روز قبل از امتحان

 نگاه می کنید و می بینید ای دل غافل! جزوه ندارید. به دوستانتان زنگ می زنید یا رفته اند سفر، یا به دیار باقی شتافته اند، یا زادگاهشان بورکینافاسو است و فقط موقع امتحانات می توانند برگردند. می گویید اشکال ندارد، از روی کتاب می خوانم. کتابی را که اول ترم خریده اید، از زیر آوار وسایل اتاقتان درمی آورید، ماشاءالله هیکل آرنولد و قد لبرون جیمز را دارد. با یک حساب سرانگشتی می فهمید که اصلا نمی شود تمامش کرد، نگاهی به اطراف می اندازید و کتاب را آرام و بدون اینکه کسی بفهمد، زیر آوار قرار می دهید.

*6 روز قبل از امتحان


 یک سررسید داشتید که به عنوان خالی نبودن عریضه می بردید دانشگاه و گاهی رویش چیزهایی می نوشتید و الان تنها روزنه امید شماست. بازش می کنید و می بینید تنها نوشته درسی که در آن وجود دارد، یک مساله حل نشده است. گوشه صفحه هم خطاب به بغل دستی تان در کلاس ترمودینامیک نوشته اید «حسن! حسن! سمت راست اون مانتو قهوه ایه به نظرت چطوره؟» هرهر؟ هان؟ می خندید؟ باید ... هیچی. نباید بخندید. برویم مرحله بعد.

* 4 روز قبل از امتحان


با این توجیه که محققان و پژوهشگران معتقدند چهار روز قبل از امتحان نباید هیچگونه مطالعه ای انجام داد تا ذهن بتواند اطلاعات خود را سازماندهی کند، شروع به تماشای سریال هایی نظیر dexter و fringe به صورت نان استاپ می کنید.

* روز امتحان، حین برگزاری آزمون

 نگاهی به سوالات می اندازید و می بینید برایتان ناآشناست. از بغل دستی تان می پرسید: «امتحان ترمودینامیکه دیگه؟»، بغل دستی تان که عصبی است می گوید: «نه پس! فارسی عمومیه». نفس عمیقی می کشید و به صندلی تکیه می دهید. 20 دقیقه می گذرد، حین امتحان سر خودگار را گاز می زنید و نوک خودکار را به مغزتان فشار می دهید. فکر می کنید اگر سرتان را سوراخ کنید، اطلاعات درسی نشت می کنند؛ در حالی که چنین اتفاقی رخ نخواهد داد! استاد که با این سوالات ثابت کرده لذتی که در انتقام است در عفو نیست، با همان لبخند انتقام جویانه بالای سرتان حاضر می شود و به برگه سفید پاسخنامه تان نگاه می کند. مثل بره شش ماهه، مظلومانه از پایین استاد را نگاه می کنید و می گویید: «استاد! اینا هیچ کدوم تو جزوه نبود.» استاد طوری ذوق می کند که اگر نوبل فیزیک را به او داده بودند اینقدر خوشحال نمی شد. سرش را تکان می دهد و با همان لبخند می گوید: «همه اینا تو جزوه بود، شما نخوندید.» سپس در نهایت شقاوت و بی رحمی شما را ترک می کند و می رود بالای سر قربانی بعدی.

*بعد از امتحان

 
از جلسه امتحان بیرون می آیید و تصمیم می گیرد از ترم بعد هیچ درسی را برای شب امتحان نگذارید. لازم به ذکر است ترم پیش نیز همین موقع ها تصمیم گرفته بودیم که ترم بعد (یعنی این ترم) هیچ درسی را برای شب امتحان نگذارید. احتمالا ترم بعد هم همین تصمیم را خواهید گرفت. در محوطه دانشگاه به کسانی که وانمود می کنند بدبخت شده اند توجهی نکنید. تحقیقات و پژوهش های متعددی نشان داده اینها همان هایی هستند کهب رای نمره 19 شان روی گزینه اعتراض به نمره کلیک می کنند. شما اسیر حواشی نخواهید شد و تمرکز خود را روی هدف اصلی که همانا گیر آوردن شماره استاد است معطوف خواهید کرد!


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, | 20:59 | نویسنده : آرمین |

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم،
دل نمی‌شود

 

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

 

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان
فاصله نازل نمی‌شود

 

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمی‌شود؟

 

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در
نگاه تو حاصل نمی‌شود

 

تا نیستی تمام غزل‌ها معلق‌اند
این
شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود





برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, | 10:25 | نویسنده : آرمین |

 رمز وب و یادم رفته باشه چکار کنم  ؟؟



یا بخوام حذفش کنم چکار کنم  ؟؟؟؟


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 27 دی 1392برچسب:, | 13:56 | نویسنده : آرمین |

هر بعد از ظهر همین است
بوی ادکلنِ تنهایی ام، کافه را بر می دارد
میز...، انفرادی در بی کسی هایم رزرو می شود و
شعر در دفترم غلاف..
اندکی در تسلسلِ خیابان
خودم را به بیراهه می زنم
و آنقدر چــروکیده رفتار می کنم که
کسی هوس نکند حتی
نگاهش را در عمقِ من، سرمایه گذارد..
.
بی تفاوت به شکرخنده های حوالی
قهوۀ بی کسی ام را تلخ سر می کشم..
و سیگار به سیگار
کنارِ خود ارضایی های مقیم ِ دفترِ شعر
تنها در درکِ پنی سیلینی غوطه ور می شوم که روزی دوبار
روی احساسم تزریق می کنم..
..
عاشقانه ها
آنقدر در من چرکین شده اند که از ترس واگیر،
خودم را از آغوش های نیمه کاره این حوالی، قرنطینه کنم..

http://rozup.ir/up/web1000/cafe.jpg
 

برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 27 دی 1392برچسب:, | 10:49 | نویسنده : آرمین |
تاريخ : جمعه 27 دی 1392برچسب:, | 10:44 | نویسنده : آرمین |
تاريخ : جمعه 27 دی 1392برچسب:, | 10:42 | نویسنده : آرمین |

دلم بعد جور پره کاش خدا

        زمین

             بود این قدر بغلش میکردم واروم توبغلش گریه میکردم که 

        خدا

خودش بگه عزیزم چقدر دلت پره تو...


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:, | 18:30 | نویسنده : آرمین |
دارم می رم خواستگاری

 

برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:, | 15:56 | نویسنده : آرمین |

این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی …

 


کم می آورم، بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند، اما نه هر بازوانی، فقط حصار آغوش تو …


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, | 16:32 | نویسنده : آرمین |



خوشبختی مانند یک بوسه است. برای اینکه از آن لذت ببرید باید آن را با کسی سهیم باشید. 



برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, | 18:17 | نویسنده : آرمین |

     






وقتی یک در خوشبختی بسته می‌شود، در دیگری به رویتان باز می‌شود، اما معمولاً ما آنقدر به آن در بسته چشم می‌دوزیم که در جدیدی که باز شده است را نمی‌بینیم.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, | 18:16 | نویسنده : آرمین |

                                              

 

                                 برای ساختن یک زندگی شاد، به چیزهای زیادی نیاز نیست؛ همه چیز در خودتان است، در طرز فکر خودتان.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, | 18:15 | نویسنده : آرمین |

آدماي مهربون هيچ وقت عصباني نميشن

                                  ولي ساكت ميشن.

                    ساكت كه شدن تازه ميفهمي چكار كردي باهاشون و اون موقع شديدا عذاب وجدان ميگيري ...


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 19:37 | نویسنده : آرمین |

و برای تو ماندن… به پای تو بودن… و به عشق تو سوختن !

 


و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن … !

 


ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست … !

 


بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست … !

 


چه زیباست بخاطر تو زیستن …

 


ثانیه ها را با تو نفس کشیدن … زندگی را برای تو خواستن … !

 


چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن … !

 


بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی… !

 


چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت … !

 


برای با تو بودن و با تو ماندن … برای با هم یکی شدن … !

 


کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی
!

 


ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست …!!!!

 


و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد … !          ......................


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 19:35 | نویسنده : آرمین |

هیچ چیز گــــــــــران تر از اشـــــــک یک زن جود ندارد…!

 

هنگامی که یک قطره بیرون می آید

 

اول با خط چشم “l’oréal” و

 

و ریمل مژه “Dior” و “bourjois” و… مخلوط میشود

 

پس از آن هنگامی که پایین می آید و به گونه میرسد

 

با “D & G blusher” و “Collistar” و… مخلوط میشود

 

و در صورت لمس لب ها، با رژ لب “Maybelline” و “Kiko” و… مخلوط میشود

 

این به این معنی است که یک قطره است به ارزش حــــــداقل $۳۰ (30دلار)

 

پس قدر این اشکارو بدونید


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 10:29 | نویسنده : آرمین |

و این هم یک روایت  از حسنی قصه ها


توی ده شلمرود (که بعدا گسترش پیدا کرد و شد تهران بزرگ)
حسنی تک و تنها بود
حسنی نگو! (چون اسمش رو عوض کرده و گذاشته ساسان) بلا بگو
سوسول سوسولا بگو
موی بلند، صورت سه تیغ، ناخن دراز، واه و واه و واه!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:, | 21:28 | نویسنده : آرمین |

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 17 دی 1392برچسب:, | 17:56 | نویسنده : آرمین |
   برای من 
         دوست داشتن
 
               آخرین دلیل دانایی است

                      اما هوا همیشه آفتابی نیست

                             عشق همیشه علامت رستگاری نیست

                                              و من گاهی اوقات مجبورم

                                                          به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم

                                                                          چقدر خیالش آسوده است

                                                                              چقدر تحمل سکوتش طولانی ست

                                                                                     چقدر
 . . .

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 17 دی 1392برچسب:, | 17:38 | نویسنده : آرمین |
زندگی مانند کتاب است.بعضی فصلها غمناک,
               
                  برخی شاد,وبعضی دیگر هیجان انگیزند.
            
                        با این وجود,اگر فصلها را ورق نزنید..
              
                             هرگز نخواهید فهمیدکه
         
                                                 فصل چگونه است.

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 17 دی 1392برچسب:, | 17:37 | نویسنده : آرمین |


باید روی بسته های خوراکی، جای اینکه بنویسن

 

                                               �از اینجا باز شود�

 

                                            بنویسن :‌ � اگه تونستی از اینجا باز کن ! �


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, | 18:25 | نویسنده : آرمین |

سلامتی دختری که وقتی دل بست تا آخرش در رو روی همه بست

 

کصافط در رو رو خود منم بست  روانی درو وا کن منم .


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, | 18:23 | نویسنده : آرمین |


آدمها مثل قایق اند �

� نمی دونم شایدم نباشن

به هر حال من وظیفه خودم دونستم که اشاره کنم


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, | 18:19 | نویسنده : آرمین |

   

 

  تا حالا ۷۴۲ تا گل قالی شمردم

  الان اومدم استراحت کنم دوباره برم سر درس خوندن


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, | 18:18 | نویسنده : آرمین |

 

خدایا این شادیو از من نگیر
       

   شیدا و مهسا و یاسمنم همینطور�
                          یه نگینم هست خیلی خوشگله!
                         محل نمیده یه کار کن اونم جور شه؛ دمت گرم !


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, | 18:16 | نویسنده : آرمین |

 

 

* میخواستم از کسل‌بار بودن این روزها و شدت بی‌برنامه‌گی‌هام بگم، اینکه از یه طرف باید خودم رو نگه دارم و از یه طرف بقیه چیزها رو، خلاصه تو این فکر بودم که چطور

اینا رو بنویسم تا بعدها یادم باشه و در همین حال توی بینگ میگشتم برای تصویر پست که تصویر فوق رو پیدا کردم. این تصویر به بهترین نحو گویا هست، لزومی به نوشتن

من نیست.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, | 10:26 | نویسنده : آرمین |

موﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
        .
         .
           .
           ﺭﺍﻣﻮﻥ ﻧﺪﺍﺩﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ  .


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 دی 1392برچسب:, | 18:28 | نویسنده : آرمین |
 

                 نگاه کنید.....

                      چگونه ابرهارابه سرشوق درمی آورم

                          وباشادیشان شادمیشوم

                            آسمان پروازم رابه رخ میکشد

                              برخیزید.........

                                    افسردگی راکناربزنید

                                           نگرانی رادوربریزید

                                            وازپریشان حالی ی خودحال بسازید

               بمانندابرهای پریشان حال وآشفته

                                     که دراوج سرگردانی

                                      طراوت وزندگی رابخاک هدیه میکنند

                                                     بدوستی باآسمان اعتمادکنید.........


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 دی 1392برچسب:, | 18:22 | نویسنده : آرمین |

      

         هدفم زیبا بود

                        اوج یک رویا بود

                               که برایش تک وتنها شده؟رفتم

                                          ناخداگشتم و از موج گذشتم

                                                درمسیر وزش باد نشستم

                                                          پای در دامن اندوه نبستم

                                          ازهمه رستم وجستم

                                                          نبریدم نشکستم

                     چونکه فرمانده ام با عشق هواخواهم بود

                                                     همه حال وهمه ایام همراهم بود

                هدفم زیبا بود

                   نغمه ای برپابود

                         که حریفم شب وروز

                                        همه ایام وهنوز

                                              دورتادورم راآتش کرد

                                                  پای کوبان دل خودراخوش کرد

                                چه هجومی سراسر

                                              چه نبردی نابرابر

                                                        یک نفر باهمه آنها

                                                            پنجه درپنجه ی تن ها

                                   همه را چهره هویدا میکرد

                                                     بازی ی کودکی ی مکرتماشا میکرد

                    هدفم زیبا بود

                          عاشقی برپابود

                              که برای دل بریدن ازآن؟

                                        وگذشتن ز حریم انسان؟

                                            عالمی را جلوام صف کردند

                                                    سوختم دربدشان بدنشدم کف کردند

                    هدفم زیبا بود

                             آتشی برپا بود

                                    که مرا میکشد اندر دل خویش

                                                ره سپارم کند هر لحظه به پیش...........


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 دی 1392برچسب:, | 18:18 | نویسنده : آرمین |

     درجشنواره ی عاشقی های مطلق

         دانه های بلورین برف برتاج قصرم نشسته

                          وایوان خانه ام راسپیدپوش کرده

                             نعره زنان گرمایم رابه شادی میخواند

                                       که فصل فصل عاشقی ی توست

                                               نرم وآهسته بیا به جشن برفها...........


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 دی 1392برچسب:, | 18:17 | نویسنده : آرمین |

و برای تو ماندن… به پای تو بودن… و به عشق تو سوختن !

 


و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن … !

 


ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست … !

 


بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست … !

 


چه زیباست بخاطر تو زیستن …

 


ثانیه ها را با تو نفس کشیدن … زندگی را برای تو خواستن … !

 


چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن … !

 


بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی… !

 


چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت … !

 


برای با تو بودن و با تو ماندن … برای با هم یکی شدن … !

 


کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی
!

 


ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست …!!!!

 


و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد … !          ......................


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 دی 1392برچسب:, | 9:4 | نویسنده : آرمین |

سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی
! پناهم می دهی امشب ؟
.
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها…
در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟
پناهم می دهی امشب ؟


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 دی 1392برچسب:, | 9:1 | نویسنده : آرمین |

خیال قشنگی ست
   

   شنیدن صدای خش خش برگ ها
                   

                         

                        بر زیر پاهایمان


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, | 22:14 | نویسنده : آرمین |

از لحظه ای که چشم باز میکنم
کار شروع میشود
نظارت و برسی کیفیت تک تک اعضای بدن
قلب … چشم … گوش

مبادا ذره ای
از عاشق تو بودن منحرف شده باشند
.


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, | 22:12 | نویسنده : آرمین |

نمیپرسی تو حالی از دل غمگین و بیمارم 

 

 

ولی من هر کجا باشم، خیالت را به سر دارم


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, | 22:11 | نویسنده : آرمین |

خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, | 22:10 | نویسنده : آرمین |

نزدیکی در فاصله نیست، در اندیشه است و تو اکنون مهمان اندیشه ی منی


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, | 22:9 | نویسنده : آرمین |

سهم "من" از "تو" عشق نیست، ذوق نیست، اشتیاق نیست

 

 


همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, | 22:7 | نویسنده : آرمین |

به سلامتی اونایی که

برای داشتنشون لازم نیست

با سیاست باشی و نقش بازی کنی

همین که یک رنگ باشی کافیه . . .


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, | 14:35 | نویسنده : آرمین |

نه روز ، نه شب

تنها شمارش نفس های " تــــــو " ، عمر من است . . .


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, | 14:30 | نویسنده : آرمین |

کوچیکتر که بودم فکر می کردم

تنهایی یعنی وقتی که هیشکی خونه نیست . . .


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, | 14:29 | نویسنده : آرمین |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.